سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 آذر 2 ، 11:6 عصر
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که نسبت به خانواده اش بخل ورزد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
واگویه های مادر شهیدان محمدزاده*8*

شجاعت برادرت ابوالقاسم تا حدی بود که آشکارا با منافقین تا دندان مسلح بعد از انقلاب
درگیر می شد ، و حتی اجازه ی نصب یک پوستر تبلیغاتی را هم از ایشان سلب می
کرد ، سال 60 در مبارزات علیه منافقین جنگل 8 ماه در جنگل های آمل ماند و
خم بر ابرو نیاورد.

لباس سپاه از تن ابوالقاسم در نیامد و در آخر هم چسبیده بر تنش گواه سوختن پروانه وار او گردید.
حتی در شب عروسی اش هم که با اصرار من و پدرش آن را پذیرفته بود با لباس سپاه آمد و با همان لباس هم با میهمانانش عکس گرفت.
پسرم بگذار درد های دلم را با تو راحت تر بگویم که آنروز برادرت ابوالقاسم چه داغ بزرگی
را سر سفره ی صبحانه بر دلم نهاد ؛ وقتی بازوهایش را نشان داد و گفت:
«مادر بازو هایم را می بینی؟! اینها باید در جبهه بسوزند و بدان که گوشت
هایم مثل روغن داغ خواهند شد.»

و من پریشان و اشفته به او گفتم: «این چه حرف هایی است که می زنی؟! نزن این حرف ها را» و دوباره مهربان نگاهم کرد و گفت: «مرا ببخش مادر ، چون می خواهم تو را برای آنروز ها آماده کنم ؛ مادر ، شما خودتان هستید و جسد سوخته مرا می بینید» همان نیز شد ؛ وقتی خواستم جنازه اش را ببینم مثل امروز که بعد از آن همه
اصرار و خواهش ، توفیق دیدار تو را کسب کرده ام به من گفتند: «چیزی از او باقی نمانده که بخواهی ببینی!» گفتم:«من که چیزی نمی خواهم ، چیزی که در راه خدا داده ام نمی خواهم پس بگیرم ؛
آنوقت که ساکشان را خودم آماده می کردم انتظار شهادتشان را هم داشتم»
و با صلوات و تکبیر بر سر جنازه سوخته قاسم رفتم ...

ادامه دارد ...





کلمات کلیدی : سرافرازان، مادر شهیدان محمدزاده